تکالیف و قوانین با فرمهای مشخص (شريعت) از ابتداي شكل گيري در همه ادیان به وجود آمده اما متاسفانه با گذشت زمان (به دلايل سياسي، فرهنگي...) اين قالبها آن چنان پر اهميت شدهاند كه اصل و هدف دينداري را به حاشيه کشاندهاند.
• در ادیان ابراهیمی دو دین اسلام و یهودیت دارای شریعت میباشند ولی دین مسیحیت تقریبا شریعت ندارد.
• بسياري از احكام و حتی مناسکی که در اسلام وجود دارند "امضايي" میباشند يعنی پیامبربر قوانین اجتماعی موجود در جامعه مهر تایید گذاشتند تا مسلمانان بتوانند زندگی اجتماعی خود را بر روال ان ادامه دهند. به عنوان مثال برده داري که قبل از دوران اسلام در جامعه عرب مرسوم بود و پیامبر ان را نفي نكردند اما گفتند با احسان با انان برخورد كنند. مراسم حج با طواف دور خانه کعبه در میان اعراب مرسوم بوده است اما پیامبر دستور دادند بتها را از کعبه بیرون بیندازند و دورخانه کعبه طواف کنند.
اگر تجربه معنوي و ايجاد ارتباط با خداوند و تجربه معنوی را اصل و اساس دينداري بدانيم، اخلاقيات و احكام و دستورات ديني به منزله حبابهايي هستند كه هم از ان تجربیات متعالی محافظت مي كنند و هم بر درخشش آنها مي افزایند
کارکرد اصلی و بنیانی این تکالیف ایجاد آمادگی برای دریافت تجربیات دینی و معنوی است.
كاركرد مهم دیگر تکالیف دینی وحدت بخشی و تحکیم هویت جامعه مومنین است.
• کارکرد بسیار مهم دیگر این تکالیف که از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است، محافظت از پيامهاي دين و تداوم آن از نسلی به نسل ديگر است.
• کارکرد ویژه و بینهابت برجسته تکالیف دینی انتقال ایمان به خداوند بر قلب فرزندان است که امری بسیار دشوار می باشد. فرزندان در بستر انجام این تکالیف است که امادگی مناسب برای دریافت این موهبت عظیم را کسب میکنند.
اهمیت و کارکرد و نوع تکالیف ديني متفاوت هستند و ميتوان انها را به سه دسته تقسيم نمود.
اعمال عبادی اعمالی هستند که دین از مومنین میخواهد بطرز خاصی آنها را انجام دهند. دو خصوصیت مهم در عبادات وجود دارد.اول این که در انجام انها نیت و قصد نزدیکی به خداوند ضروری است. در ضمن انجام این دسته از تکالیف منجر به نتایجی میشود که شاید بر ما اشکار نباشد.
معاملات یک سری قوانینی می باشند که برای تنظیم امور دنیایی بر اساس عقل زمانه وضع شده اند . این قوانین غالبا مشابه قوانین موجود زمانه پیامبر میباشند یعنی پیامبر با توجه به احکام موجود عرف زمانه خود، انها را تایید و امضا کردهاند. در انجام این سری قوانین نیت داشتن برای نزدیکی به خداوند ضرورت ندارد. نتایج مخفی معنوی هم در انها مستتر نیستند بلکه هدف آنها رسیدن به مقاصد مشخصی در زندگی اجتماعی می باشند. قوانین خرید و فروش و قضاوت و غیره نمونهای از آنها میباشند
در میان تکالیف دینی احکامی وجود دارند عدهای انها را در شمار معاملات محسوب میدارند و گروهی دیگر آنها را عبادی برشمرده اند. از جهتی اینگونه به نظر می اید که احکام مرزی برای تنظیم روابط اجتماعی وضع شده اند و از جهتی نیز جنبه هویتی دارند و شاید نتایج مخفی عبادی هم داشته باشند. سه حکم مرزی که در جامعه امروز برای والدین و فرزندان اهمیت دارند عبارتند از.
الف-گوشت ذبح اسلامی
ب- حجاب
پ- روابط دختر و پسر
با توجه به گوناگونی قوانین و تکالیف دینی و تفاوت انها این سوال برای علمای دین و مومنین مطرح بوده است که اگر بسیاری از قوانین امضایی بودهاند آنها بر چه اساسی وضع شده اند؟ ایا مراعات این قوانین برای مسلمانان در همه مکانها و زمانها ضرورت دارد؟ ایا مسمانان میتوانند در جوامع خود این احکام را برحسب شرایط اجتماعی خویش تغییر دهند؟ اگر جواب سوال اخیر مثبت است این تغییر بر چه اساس و تا چه حدود قابل اعمال است؟ در طول تاریخ اسلام بین علمای دین دو نظریه غالب در این زمینه مطرح بوده است. اجتهاد مقاصدی و اجتهاد غیر مقاصدی
اجتهاد مقاصدی ان دسته از قوانین دین هستند که برای رسيدن به مقاصد معینی وضع شده اند. این مقاصد اصلی هفت گانه شامل حفظ جان، مال، دین، عقل، نسل، عدالت و هویت میباشند. در این رویکرد، احکام به خودی خود اصل نیستند و تقدس ندارند بلکه وضع شده اند تا مسلمانان را به مقاصد اصلی هفتگانه مذکور برسانند. اینگونه قوانین بر اساس عقل زمانه و با توجه به مقصد حکم، قابل تغییر میباشند، هرچند که اصل بر نگاهداشتن قوانین مزبور میباشد و تغییر آنها راتنها زمانی میتوان انجام داد که دلیل عقلی برای ان تغییر وجود داشته باشد.
اجتهاد غیر مقاصدی: احکام دینی به خودی خود قداست دارد و برای همه افراد و برای همه زمانها میباشد. در این رویکرد ما باید به دنبال یافتن حکم بین قوانین موجود در دین باشیم و پا از ان فراتر نگذاریم. تفکر رایج این است .
باید دانست امر تقلید، تقلیدی نیست زیرا ما در هر انتخابی ازعقل خویش استفاده میکنیم. عقل و منطق به ما میگویند انچه را که نمی دانیم از کسی که ان را میداند سوال کنیم. در ضمن میدانیم درامر تقلید، شناخت فقیه ترین و عالمترین فرد ملاک و معیار مشخصی ندارد.بنابراین به واقع ما از علم فقه تقلید میکنیم نه فقیه خاص.
مسئله مهم دیگر ان است که در مقابل پرسش از یک فقیه، او فقط حکم کلی را میگوید. این ما هستیم که باید حکم او را در موقعیت خاص خود بکار بگیریم. بطور مثال فقیه به صورت کلی میگوید فرد بیمار نباید روزه بگیرد اما ما از فقیه نمیپرسیم که ایا فرد با دیابت میتواند روزه بگیرد یا خیر. این نمونهای از مصداق حکم هست و هر فرد خودش باید ببیند آیا میتواند روزه بگیرد یا نه. در تعیین مصادیق ما میتوانیم از دو حکم کلی لاضرر و لا ضرار( ضرر نرساندن به خود و دیگران) و نیز حکم کلی سهولت (آسان گرفتن أمور در موارد اضطرار) استفاده نماییم. بدیهی است در نحوه انجام هریک از این احکام، ایمان و اخلاص مومن دارای نقشی موثرمیباشد.