برای تصدیق خدا، ابتدا باید تصور درستی از او ارائه کنیم. خیلی مواقع تصور چیزی به
تصدیق آن منجر میشود.ً به عنوان مثال، اگر عدالت را خوب توضیح دهیم دیگر لازم نیست که
اثبات کنیم عدالت چیز خوبی است. همین که کسی بفهمد منظور از عدالت چیست، تصور درستی از
عدالت پیدا خواهد کرد که به تصدیق ان منتهی میشود.
برای ایجاد تصور درست از خدا ( این منظور)، با توجه به سن و درک مخاطب میتوان از
تمثیلها و استعارههای موجود استفاده کرد. حتی میتوان براساس عقلانیت جدید و فهم
روزگار تمثیلهای جدیدی را طرح کرد.
استعارههای قرآنی یا کتابهای مقدس
خدا چون نور، که همه جهان را روشنایی میبخشد.
خدا چون سلطان، پادشاهی که بر همه عالم حاکم است
خدا چون پدرکه مهربان و پشتیبان است.
خدا چون رب، که پرورنده آدمیان و طبیعت است.
استعارههای عرفانی و ادبی
استعاره دریا یا اقیانوس، که نشانه بیکرانگی، جود و کرم است.
استعاره جان، که خدا به منزله جان این جهان است. گویی این جهان بدون این جان
زنده نیست.
استعاره عشق، خدا به مثابه عشق قلمداد شده است.
استعاره سکوت، در سکوت احساس میکنید یک موجودی، یک چیزی که آن را نمیبینید
شما را احاطه کرده و در عین حال نمیتوانید به آن اشاره کنید.
استعاره زمان، زمان وجودی است که ما و همه موجودات در او غرق هستیم ولی در عین
واقعی بودن ، گویی آن را به حساب نمیآوریم.
استعاره هیچ ( عدم)، هنگامی است که تمام لباسهای مادی را از تن خدا در
میاوریم، گویی تنی نمانده است.
زندگی ما از هرجهت بر احتمال بنا شده است. هرتصمیمی که میگیریم و هر کاری که میکنیم
براساس احتمالات است. مثلا هنگام بیماری به طور قطعی مطمئن نیستیم داروی تجویز شده باعث
بهبودی کامل ما گردد ولی با احتمال بالا از تاثیر دارو، آن را مصرف میکنیم. در واقع
علم تجربی که امروز بسیار محترم است نیز بر احتمال بنا شده و تمام قوانین علم تجربی ظنی
هستند. پس ما هم نباید در پی اثبات قطعی مفاهیم دین از جمله وجود خدا باشیم.
هدف از اثبات ظنی ، نشان دادن وجود محتمل خداوند یا نشان دادن احتمال بالا و معقول وجود
اوست. ما در پی آوردن برهان و استقرا نیستیم بلکه روی احتمالات کار میکنیم.
احتمال به وجود آمدن این جهان با فرض وجود یک خدا بسیار محتملتر و معقولتر است. فرض
کنیم شما بچهای را تنها در خیابان میبینید. از خود میپرسید احتمال پدید آمدن این بچه
با فرض وجود مادر بیشتر است یا با عدم فرض آن؟ عقلانیت به ما میگوید احتمال وجود او
با فرض داشتن مادر بسی بیشتر است. یا مثلا تئوری بیگ بنگ نمیتواند پاسخگوی این سوال
مهم باشد که آیا واقعاً جهان در اولین لحظه از هیچ پدید آمده است یا نه. اما با فرض
وجود خدا تئوری بیگ بنگ قابل قبولتر میشود.
با فرض وجود یک ناظم، قبول نظم در این عالم معقولتر است.
علاوه بر نظم جهان، زیباییهایی که در این جهان وجود دارند نیز با فرض وجود یک
آفریدگار معقولتر مینمایند.
پیامبرانی که در زمانهای متفاوت زیستهاند و با هم تماس نداشتهاند ولی همگی
خبر از یک موجودی به نام خدا دادهاند هم احتمال وجود او را بالا میبرد.
دعاهای مستجاب یکی دیگر از شواهد افزایش احتمال وجود خداست. بدون فرض اجابت
دعا توضیح برخی حوادث خاص بسیار مشکل میشود. فرض کنید همه پزشکان یک بیماری را
جواب کردند شما ناگهان دیدید این بیمار از جا برخاسته و شفا یافته است. فرض خوب
شدن خودبهخودی آن بیماری فرض نامحتملی است. اما اگر یک چیز دیگری مثل دعا در
میان بیاید، این احتمال کم بدل به احتمال زیاد میشود.
یکی دیگر از چیزهایی که احتمال وجود خدا را بالا میبرد مسئله رؤیاها است.
موارد زیادی از رؤیاهای صادقه در دل تاریخ وجود داشته است ، تفسیر آنها با حضور
یک خداوند آسانتر میشود.
در جهان، نابسامانیها، بینظمیها، زشتیها، ظلم، جهل، جور، فساد و غیره، گویا
نشان میدهد که این جهان به حال خود وانهاده شده است. یعنی همینطوری پدید آمده
و هیچ ناظم و خالق و صاحبی نداشته است یا اگر هم صاحبی دارد خیرخواه نیست. یک
گوشه آن زشت شده، یک گوشه آن زیبا شده و هیچ پیشبینی و برنامهریزی و تدبیر
پیشینی در اینجا وجود نداشته است.
قابل ذکر است که شرور فقط احتمال وجود خدا را کم میکنند ولی اثبات نمیکنند که
خدایی نیست. هر نتیجهای که از مسئله شر گرفته شود، احتمالی است در میان
احتمالات دیگر که حد و وزن خودش را دارد و نمیتواند بر احتمال معقولانه وجود
خدا غلبه کند. شرور فقط چالشی برای فرض وجود خداست که باید حل شود. اگر هم حل
نشود باز دلیلی بر ابطال فرض وجود خدا نیست.
اشکال رایجی که به فرض وجود خداوند وارد شده، این است که انسان چون نیاز به
پرستش داشته، خدا را خلق کرده است.
میدانیم که مفهومی به نام خدا از دیرباز در تاریخ بشر مطرح بوده و بر سر ان
چالشها و بحث های بسیاری شده است که تا به امروز هم جاری است. یک تبیین این
است که آدمیان نیاز داشتند این را درست کنند وجهان خدایی ندارد. تبیین دیگر این
است که اتفاقاً یک حقیقتی وجود دارد به نام خدا که آدمیان آن را کشف کردند، به
او رسیدند یا او خودش را به آنها نشان داده است. آنقدر هم این تبیین محکم بوده
که در طول تاریخ جا افتاده و تا امروز پا بر جا است
در هر صورت ما با صدق و کذب این گزاره که «خدا هست» روبرو هستیم و به منشأ
آن کاری نداریم. ما باید دنبال دلیل صدق یا کذب این گزاره برویم. این که یک کسی
این را در خواب دیده یا یک کسی از خودش تراشیده، اینها اصلاً در صدق و کذب
گزاره مطرح نیست و دخالت ندارد. کسی که ادعا میکند خداوند ساخته بشر است و کسی
که مخالف این نظریه است هر دو برای اثبات وجود و یا عدم وجود خداوند باید دلیل
بیاورند.